آرزوهایم را یکی یکی در بدست باد می سپارم تا تنها آرزویم تو با شی. داشته هایم را دانه دانه می شمارم تا تنها نداشته ام تو باشی. برای آمدنت جمعه ها را می شمارم و لحظه هایم را که از تار و پود عشق بافته شده اند به هم گره می زنم.
تا آمدنت شبهای جمعه را با الهی و ربی من لی غیرک سر می کنم و به امید جمعه ای که آفتاب از مغرب طلوع می کند سپیده ها را به تماشا می نشینم.